به تیرهی آسمان
امید نمیبندم
که ابرها
نقاش تباهیاند
پیامبران تازه
با مژدههای دروغ
و سورههای بیمعجزه
بر زمین
برای رسوایان زمان
کیسه دوختهاند
تا راههای سعادت را اینبار
در ستونهای سترون بورس
اوراقِ ارزشمندِ بیارزشی سازند
آه،
نمیخواهم در این زمان بمیرم
وقتی برای مردن
هیچ ستونی فرج نمیبخشد
و جواز معامله میکنند
نمیخواهم چیزی ببینم
آسمانی که شعر نمیشود
و ابرهای مسموم
کلمه را
ابتر کردهاند
میخواهم آنقدر زنده بمانم
که زندگی ببازد
نگاهی را که از من دریغ کرده است
امید نمیبندم
که ابرها
نقاش تباهیاند
پیامبران تازه
با مژدههای دروغ
و سورههای بیمعجزه
بر زمین
برای رسوایان زمان
کیسه دوختهاند
تا راههای سعادت را اینبار
در ستونهای سترون بورس
اوراقِ ارزشمندِ بیارزشی سازند
آه،
نمیخواهم در این زمان بمیرم
وقتی برای مردن
هیچ ستونی فرج نمیبخشد
و جواز معامله میکنند
نمیخواهم چیزی ببینم
آسمانی که شعر نمیشود
و ابرهای مسموم
کلمه را
ابتر کردهاند
میخواهم آنقدر زنده بمانم
که زندگی ببازد
نگاهی را که از من دریغ کرده است
از آسمان