تمام منظره ویران شد
باران نبود
اما سیل آمده باشد انگار
از منظره
جنازهای روی دست ماند
و حسرتی
.
باران شرمگین بارش
نبارید دیگر
و هیچ نگاهی
هیچ وقت
ندا را از یاد نبرد
تمام منظره همین بود
به باران قسم که همین بود
و ما
شرمگین نگاه خود شدیم
داستان سهراب تکراری نبود
در منظره جا نمیگرفت
پهلویش را باز شکافتند
.
بارانی که نمیبارد
کویر است
کویر
حسرت نگاه را میکشد
و ما
پریشان یاوه میگوئیم
با چشمهای بسته
بستگی دارد
هرکس چهقدر بتواند ببیند
منظرهای را که