تکرار میشود، گل
در ريتمِ هندسیِ قالی
و تا پا بخورد
عروس شده دخترک
زندگیام پيچک شده
از بس نيامدی
و چشمم خيره به آسمان است.
که باران بند میآيد؟
و تو بند بر بند میکشی
از تار، جنگلی
و به تکرارِ افقی، پود
تا که اسبابِ عروسی باشد.
چشمهايم را میبندم
و تکرارِ گلی را به ياد میآورم
که بر دارِ قالی
به بند میکشيدی.