46

شاعران تنهايند
تنهايي جرم است
جرم زياد
مجرم كم‌تر!

45

چه‌ از كجاي چه‌
كم مي‌شود
نانوايي‌ها مجاني باشند
و اگر هر خانه
صاحب‌‌اش آن‌كه
درش زندگي مي‌كند
؟

44

بر پشت بام خانه‌ي همسايه خبري نيست
اگر بر پنجره بنشيني
و آسمان
تنها، گهواره‌ي نگاهت باشد
و ستاره‌ها را تا صبح بشماري كه نخوابي

هرزه‌گي عادت علف است
و برده‌گي، شايد
تقدير گوسپنداني كه قرباني‌اند

كسي كه نقش زيرسيگاري را بازي مي‌كند هم عاقبت روزي بايد خالي شود.

كنار پنجرا نشسته‌اي و
آسمان پشت بام هم‌سايه‌ات را نگاه مي‌كني
تا دستي بيايد و خالي‌ات كند
آن‌وقت، ازنو سيگاري مي‌گيراني و
تاصبح...
بيداري؟

43

می‌دهد
نرم سفيد ابر را، رعد
وعده‌ی باران.

42

در اضطراب
زيباتري.
زيبايي منتظر
وقتي شكوفه‌هاي بهاري
ثمر مي‌دهند.

41

ـ بي‌رحمانه پير مي‌شويم
بي‌هوده فرياد مي‌زند
زماني‌ بي‌خاطره
كه گم مي‌شود.

40

افروختن چراغ
به‌جاي گلوله‌يي
با تاريكي كه در ستيزيم

39

در خوابي تو
و بسترت آرام
در نگاهِ من، اما
غوغايي‌ست

38

آتش گرفته آسمان
و مه را كشاكشي‌ست
با آن
پگاهِ پاييزيِ قله‌يِ كوه

37

تکرار می‌شود، گل
در ريتمِ هندسیِ قالی
و تا پا بخورد
عروس شده دخترک

زندگی‌ام پيچک شده
از بس نيامدی
و چشمم خيره به آسمان است.
که باران بند می‌آيد؟
و تو بند بر بند می‌کشی
از تار، جنگلی
و به تکرارِ افقی، پود
تا که اسبابِ عروسی باشد.

چشم‌هايم را می‌بندم
و تکرارِ گلی را به ياد می‌آورم
که بر دارِ قالی
به بند می‌کشيدی.

36

كار اين‌روزهامان شده
تا گورستان مي‌رويم و
دستِ‌خالي برمي‌گرديم

35

من
در هيچ كجاي جهان نيستم
و هواي كسي كرده دلم
فرياد بزند:
«من در كجاي جهان ايستاده‌ام»

34

چه‌قدر حرف؟
از اعداد بگو
تا
در دركي ديگر
دريابي
برابريِ يك را با يك

آن‌چه نيست
نيازي به اثبات ندارد