بغل زدن و نه جنگ

سال‌ها پيش (شايد بيش از ده‌سال) شعری از سيلوراستاين به دستم رسيد كه هم‌آن زمان با اندك بضاعت زبان كه داشتم سعی كردم به فارسی برگردانم. اينك كه صلح، گفتمان غالب روشنگران مردمی معاصر شده است. بد نيست باز بخوانيم‌اش...
.

بغل زدن و نه جنگ
نمی خواهم بجنگم
تو را می خواهم
تنگ در آغوش گیرم
نمی خواهم بجنگم
به جايی كه همديگر را در آغوش می فشارند
و می توان غلتان
بر قاليچه يی خنديد
و می توان هم را بوسيد
و بغل زد
آن جايی كه انگار
همه پيروزند