یک نفر هست
که شعر مرا میخواند
یک نفر که شعر مرا ناهار میخورد
و شب به خانه میبرد،
و برایش نان دارد
اما از این شعر متنفر است!
برایش مینویسم هربار
واژگانی مطبوع-ممنوع
مینویسم
بیکار-شرمندهی خانوادهاش نباشد
مینویسم تا آخرین نفس
برای او
که میخواند این شعر را
تا آخرین نقطه.