اینک زمان ِ ما شده
پاییزها گذشت
خون ریخته‌ست
این درخت
پای ِ بتان شکسته‌ست
پا به‌جاست 

دانشکده کنون
خود خانه‌ی ِ من است
دستان ِ تو رفیق
جای ِ دگر شدن
آغوش ِ باز ِ درس
قبر ِ جهالت است 

دستِ تو
درس ِ نوست
با نوشدن، بهار
با رد شدن ز برگریز پار و کنون
آغوش ِ کیمیای ِ تو اینک به‌جاست 

فردا بهار ِ ماست.