مرگ در ماضی اخباری!

مزدور است قلم شود دست
با بسته دست
پشت به افتادن مرده مترجم، مست.
شاعری که ننوشته مقتول
قاتلی پای چوب دار دوش گرفت
تا بداند جِنابت که غسل شهادت است
آنقدر خندید روی پل
تا سرش سیاه بی دردِسر دستمال بست آقا
پل پهن شد روی خانه
گورستان شد رودخانه.
باید بچرخد اقتصاد پنچر
راه قدس از روی جنازه‌ی ما می گذشت
بیا شهید لاجوردی را
هر روز همه جا کربلاست،
بیار سعید امامی را
مرده می‌دزدد از گورستان
بسی کشته در این سال سی
زیادی شاعر دارد این زبانِ، دراز
نمی‌خواند کسی
بود و نبودش قدیمی است مجله
می‌خواند مُرده بر دار که مزدور است.
تاریخ این شعر ماضی استمراری
ها...ها... دو نقطه دی
دیدی آب نخورد تکان
توی دل زائوی قهرمان
فردا را فلک کرده گوش کر
حافظ آزادی بیان
دزد مجسمه بود در میدان
آزادی را دور بزن بنداز جاده قدیم
جنازه‌ی ماضی را قدیم پیدا نکرد.
یکی از ما گم
از ما گم تر ما
تا گردن شاعر که سیگار می کُشد
کجا؟...
فرانکفورت فرودگاه ندارد؟ برگرد
دست مزدور است و قلم
و بیابان‌های حاشیه‌ی شهر
بیمارستان جلاد است
درمان زخم جمهور
بسته سر پل
پل به افعال ماضی می‌خندد استمراری
و ما در دود سیگارها فراموش می...
ما... ندارد تاب درفش و داغ، دوباره
بی برو برگرد دوران ما گذشته
چراغ را بکش