مفعولِ مضارع بعید!


کور می‌کند کونیاک
سَمّ است
نخور تریاک
تنها زنده است مرگ
می را کند که ما!
در صدایی نمی‌آید بسته، در نزن
از آستانه گذشته‌اند شاعران و حالا
جز دود و سم در هوا نمانده بمیریم
بهانه نمی‌خواهد جنگیدن
شکست را از هضم رابع گذشتیم.
کور شدیم و کونیاک
دود شدیم و تریاک
و هیچ کس نگفت
در سطر اول این شعر
کورمُرده‌ها دنبال سرودن نبودند
زندگی نکردیم و مردیم
شاعرها برای خود مرثیه سرودند
و در چاهارراه‌ها جنازه‌ی هم را
در چاهار راه‌ها
مست نشد و نشئه که شود
نشد مرده شود در گور کردیم.
جنازه‌ی ما که سر چوب می‌رقصد
جنازه‌ی ما هم نبود
دودی نبود
آتش گرفته بود
شعرهای نگفته در تریاک
مست‌های نخورده در کونیاک
برسد به دست فردا
با کمال احترام.