خبر
بدونِ این سیزدهبهدر هم نحس بود
برادرم، بکتاش
آبتینِ نازنین
ـ که نیازمند مباد
تنش به ناز طبیبان ـ
مبتلا شدهست.
من بکتاش را میشناسم
و به نوروز پاک سوگند میخورم
او یک سیاوش است.
گفتند: «بخشی از ریه درگیر بیماری است»
میدانم که میخندی
قلبِ بزرگِ تو را ندیدهاند.
بی پناهان
بی پناهیرا
تنهایی
یافتی.
گریه کن بکتاشِ آبتین
اینبار کمی جدیشان بگیر
گریه کن تا گریه کنم
ـ به حال رفیق نیمهراهی که منم ـ
این همه بغضها
تا سربلندیِ فرزندش را خلق، ببیند
فروخفتی و در خود نهفتی
که «اسکن ریه» نشان نمیدهد
آنهم با دستگاههای مستعمل زندان.
دور باد اهریمن پلید
ده بار
صد بار
هزار بار
این نوسال، زهر شود اگر بخندیم
گریه کن بکتاشام
درمانِ «درگیریِ» ریههای تو
نسیمِ آزادی است
عطر گلِ «مریم» در ریهات، شفاست.
«خنچه بیارید
لاله بکارید
خنده برآرید
میره به حجله شا دوماد»
سخت است با لبی پر خنده
دلی پر امید، گریستن
نحسی این سه روز و ده میگذرد
روسیاهی به زغال میماند، میدانم
«چنین است سوگند چرخ بلند
که بر بیگناهان نیاید گزند.»
بیا بغض بشکنیم، بکتاش
تو برای سیاوشی
که در آتش سوخت
پیش از آنکه تسلیم شود
من برای بکتاش
و هر نفسِ تلخی که در قلعهی اوین،
میکشد
ـ صحبت از «انسانِ نیکو» آبتینام، نابهجاست
عصرِ«گرسیوز»هاست ـ
اما تو میمانی
و میدانم باز میخندی
میبینی
بغضها
فریاد میشود
فریادها فریاد
تا شادیِ آزادی.