مشق

جرعه‌ای چای و حبه‌ای قند
می‌دانم تلخ است
و شیرین می‌نوشم.

دریا در آسمان آویخته (۱)
کبوترند ماهی‌ها

مزه‌ی شورِ شوخی زیر زبانم می‌سُرَد
موج بر می‌دارم
کبوترانی بر بام راه می‌روند (۲)
که پیغامِ مردانی غربال به دست
لالایی شود.

از نیمه گذشته شب
ظلمات است
مالایی که در سیاهی دل به دریا بزند
روی سرِ ماهی، توری سفید می‌اندازد
تا لالایی بخواند.

هلاک می‌شود تا صید شود صید
هلاک می‌شود ماه و دریا می‌درخشد
تا بر زمینِ سفت پا نهد
و بجوشد چای
تا در فنجانِ شکسته‌ای که نیمه‌ی پُر ندارد
                                             بنوشد.

زندانِ زندگان است
تورهایی تهی از ماهی
آویخته بر مهتابیِ مالایی خسته
به اشکِ ماهی در آب‌ها می‌اندیشد (۳)

منظره شور و مواج است
و هیچ حسّی سُر نمی‌خورد.

زندگی را
با مالا و ماهی‌ها
تلخ می‌نوشم.


۱- برگرفته از استعاره‌ی «بحر معلق» حافظ
۲- اشاره‌ای به شعر «گورستان ساحلی» سروده‌ی «پل والری»
۳- اشاره‌ای به شعر «ماهی‌ها چگونه می‌گریند» سروده‌ی «بیژن نجدی»