میدانم
یک سیب را
میشود قسمت کرد
آنچنان که زبانزد شود
و دریا را
با هر موج
تازهتر دید
و ابرهای آسمان را
در آه دستفروشانی
که بر گرد آتشفشانی خیرهاند
تماشا کرد.
میدانم که هرکلام
کلام آخرین است
و مساوات
آخرین چاره.
تو نه سیبی
نه موج
و نه آهی.
یقینی هستی بی نهایت
برق برندهی نگاهی
که از یادم نمیرود
حتا وقتی ریشهی گیاهی
در کاسهی چشمانم جا گرفته باشد
رویش تو
جاودانه است.
یک سیب را
میشود قسمت کرد
آنچنان که زبانزد شود
و دریا را
با هر موج
تازهتر دید
و ابرهای آسمان را
در آه دستفروشانی
که بر گرد آتشفشانی خیرهاند
تماشا کرد.
میدانم که هرکلام
کلام آخرین است
و مساوات
آخرین چاره.
تو نه سیبی
نه موج
و نه آهی.
یقینی هستی بی نهایت
برق برندهی نگاهی
که از یادم نمیرود
حتا وقتی ریشهی گیاهی
در کاسهی چشمانم جا گرفته باشد
رویش تو
جاودانه است.