توریست بندر
شهری نازل شده
در فاصلهی صیاد و صید.
از تور که تاب میخورد
پیچِ پیشِ پاهایی که پیش میآید
وعدهگاه است میدان
میانِ راهی که از مسیرِ شغالها میگذشت
تا غازیان در حصارِ شهر بماند
میدان شد مالایی که ماهی نگرفت
سنگ شد
ماند آن میانه بالای تابِ تورش که تاریک بود.
از «یحی»* ماهیگیرِ جوان
تا دستفروشِ آنسوی میدان
راهی نبود که این همه پیچ بخورد میدان و مالا را معلق نگهدارد میانِ موجِ کبود.
عاشقترین زنِ جهانِ را دیدم
مادرم میآمد
با چکمهی چرمین و جامعهای
آغوش گشوده
به دنیا بیایم.
تا گذشتِ روزگار
ماهیها در تورها گرفتارند.
استخوانِ ماهی را هم چوب میزنند
و فسیل هیچ ماهیای به دستِ باستانشناسانِ هزارههای بعد نخواهد رسید.
پیش میآیی با هر گام و پیشام میکشی
- برویم میدانِ قو
پاییز است و فصلِ کوچِ پرندهها
قوها بال گرفتهاند به پرواز
تماشا ندارد وقتی همه تماشایی
عاشقترینِ عشّاقِ این زمینم
این خاک، خوِن جگر خورده
هر برگ و بارش، دردی
یادِ سوزانِ عزیزیست جانفشان
- پرِ پرواز ندارم...
مادر است مالا
میدانِ مادر که پیش آمده
تا مشعلی غازها را پرواز داده
و قویی که پرگرفته
اما پاهای سیمانیاش جامانده میانِ میدان
تور افکنده شهری که دوست دارم
نزدیک را که دوست دارم
صیدم، دور اگر نباشم
اینجا میمانم.
صیاد را دوست دارم.
* یحیا نام ماهیگیری بود که در قیام مالاهای بندرانزلی در ۲۳ مهر ۱۳۵۸ کشته شد.